سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آلاچیق


ساعت 9:21 عصر یکشنبه 85/12/20

اجازه هست عشق تورو تو کوچه ها داد بزنم ؟
رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟
اجازه هست مردم شهر قصه مارو بدونن
اسم منو عشق تورو توی کتابا بخونن
اجازه هست که قلبمو برات چراغونش کنم
پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونیش کنم
اجازه می دی تا ابد سر بزارم رو شونه هات
روزی هزارو صد دفعه بگم که می میرم برات
اجازه می دی که بگم حرف عاشقانه هام تویی
دلیل زنده بودنم درد ترانه هام تویی

اجازه دارم به همه بگم که تو مال منی
ستارها اینو میگه که تو اقبال منی
اجازه هست جار بزنم بگم چه قدر دوست دارم

بگم می خواهم بخاطرت سر به بیابون بذارم
اجازه تو دست تو اجازه من دست تو
خنده من خنده تو شکست من شکست تو
آره عزیز اجازه هست قصه ام را با انتظار با تو ادامه بدم ؟
!
منتظرم به قاصدک از تو خبر بیاره

به قاصدک که با خودش عطر تنه تو داره
بیاد و همراه خودش تو این شبای بی کسی
خورشید چشمای تو رو تو اینه ها بیاره

بودن تو مثل نفس نبودنت مثل مرگ

بی تو یه برگ زخمی ام اسیر دست اجل

یه نیمه جونم تو بیاتو بیا که از تو جون بگیرم
یه بی نشونی که می خوام از تو نشونه بگیرم
حالا که تمومه لحظه هامو انتظار تو پر کرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی که توی انتظارت دلم بی تو سرکرد
تومثل یک معجزه ی حقیقی
تو لحظه های بیم و نا امیدی

که در غروب آخرین دقایق

از آسمون به داد من رسیدی
من آخرین امید این نگاهو
به لحظه ی اومدن تو بستم

بیا که در نهایت صداقت

به انتظار دیدنت نشستم

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سرتو بزار رو شونه هام خوابت بگیره
بزار تا آروم دل بی تابت بگیره
بهم نگو از ما کذشته دیگه دیره
حتی من از شنیدنش گریم می گیره
بزار رو سینم سرتو چشمای خیس و ترتو
بزار تا سیر نگاهت کنم بو بکشم پیرهن تو
بغل کن و بچسب بهم بکش دوباره دست بهم
جز تو کسی رو ندارم نزدیک تر از نفس بهم


¤ نویسنده: رضا ملکی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:39 عصر پنج شنبه 85/12/17

ترا بالاتر از تن برتر از من دوست دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم

خالی از خودخواهی من برتر از آلایش تن

من تو را بالاتر از تن برتر از من دوست دارم

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

کاش الان آغوش گرمت سر پناه خستگیم بود

دو تا چشمات پر از اندوه

واسه دل شکستگیم بود

آرزوم اینه که دستام توی دستای تو باشه

تنگی این دل عاشق با نوازش تو واشه

واسه چی خدا نخواسته من کنار تو باشم

قول می دم با داشتن تو هیچ غمی نداشته باشم

همه هستی قلبم تو دو حرف خلاصه میشه

عشق تو ، بودن با تو

---------------------------------------------------------------------------------------------

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم

وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست

گر شکستیم ز غفلت،من و مایی نکنیم

یادمان باشد سر سجاده عشق

جز برای دل محبوب دعایی نکنیم

طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خوبه وقتی نیستی پیشم

اونا دستمو می گیرن

راز عشق منو هیچ کس غیر مهتاب نمی دونه

تنها شاهد واسه غصه ، گریه و تنهاییم اونه

وای اگرمن این نبودم کاش میشد پرنده باشم

تا از این دور بودن از تو بتونم بلکه رها شم

یه پرنده شم شبونه

بکشم پر به خیالت

برسم به لونه تو

بگیرم سر زیر بالت

زندگیم رنگ خیال بود

اگه تنها تو رو داشتم

اگه میشد واسه گریه

رو شونت سر می گذاشتم ...


¤ نویسنده: رضا ملکی

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
3
:: بازدید دیروز ::
3
:: کل بازدیدها ::
4816

:: درباره من ::

آلاچیق


:: لینک به وبلاگ ::

آلاچیق

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

اس ام اس عاشقانه[5] . عاشقانه ها[4] .

:: آرشیو ::

اس ام اس عاشقانه
عاشقانه ها

:: اوقات شرعی ::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::